loading...

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

بازدید : 4
چهارشنبه 14 اسفند 1403 زمان : 15:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مسافر پیاده

شب روی پوست شهر دراز کشیده بود و لحاف پرزرق و برقِ ستاره‌نشانش را دورش پیچیده بود.

ساعت یک هکر نست بود. سایۀ خواب از سرم کم شده بود و ذهنم بیدارِ بیدار بود. فرصت را غنیمت شمردم و شبانه، در پیشگاه خدا، دادگاهی تشکیل دادم. پس از یک سخنرانی فرضی، پرونده‌ای را مختومه اعلام کردم. این فرآیند دو ساعت به طول انجامید! ساعت سه هکر نست که شد بالاخره خواب به چشمان من برگشت و آرام گرفتم.

صبح بیدار شدم و ایمیلی از طرف یکی از مجلات علمی‌پژوهشی دریافت کردم. داوری مقاله ارسالی‌مان تمام شده بود و نیازمند بازنگری کلی تشخیص داده شده بود. نوعی بازنگری که بیشتر شبیهِ نوشتن مقاله از اول بود. اولش دلم می‌خواست انصراف بدهم. اما بعد به این فکر کردم که چرا باید از تلاش دست بکشم؟ چرا باید از این مجله بگذرم؟ درخواست زمانِ بیشتر می‌کنم. با برنامه‌ریزی روی آن کار می‌کنم و بعد نتیجه را به خدا می‌سپارم.

این مقاله می‌توانست رد شود. اما فرصتی دیگربه من داده شده.

یاد آیه‌ای از سوره طور می‌افتم که همین دیشب می‌خواندمش:

إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیم

که او بر بندگانش بسیار نیک‌خواه و مهربان است.

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 155
  • بازدید کننده امروز : 49
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 253
  • بازدید ماه : 287
  • بازدید سال : 1577
  • بازدید کلی : 55730
  • کدهای اختصاصی