بخشی از وجود من در خانهای ویلایی و آجر سهسانتی ساکن است. آنجا همیشه پاییز است و خورشید در غروب.
آنجا همیشه زنی سالمند در کنار ماست و فنجانی چای برای نوشیدن و درکردن خستگی آماده است.
گویی بیرون خانه زمان در همین لحظه متوقف شده است و درون آن زندگی در جریان است.
گاهی شنیدن برخی قطعههای موسیقی میتواند برایم حال و هوای همان خانه خیالی را زنده کند و این تصویر را ملموستر از همیشه پیش رویم مجسم کند.
مثل دوست دارم_شاهین آرینکه بسیار بر خیال من خوش مینشیند.