loading...

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

بازدید : 4
سه شنبه 22 بهمن 1403 زمان : 12:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مسافر پیاده

خواب می‌بینم که شب است. شب است و ما در ساختمانی بزرگ اقامت کرده‌ایم. شبیه دانش‌آموزانی که به مدرسه شبانه‌روزی رفته‌اند یا دانشجویانی که ساکن خوابگاهند. وَ من عضو یک حلقه‌ام. حلقه‌ای که نمی‌توانم به درستی تشخیص دهم حلقه‌ای است مذهبی، جادویی یا تلفیقی از این دو.

ما اعضای حلقه می‌دانیم شب‌ها در معرض خطریم. هر شب یک نفر از سوی نیرویی اهریمنی و نادیدنی انتخاب می‌شود و به خاک و خون کشیده می‌شود. اصلا به عمد تن به این خطر داده‌ایم تا بلکه یک نفر از میان ما جان سالم به در ببرد و تشخیص دهد این نیروی اهریمنی کیست، کجاست و چگونه می‌توان نابودش کرد. شب‌هایمان چه ترسناک است...

با صدای عبور یک هواپیما از فراز آسمان، از خواب بیدار می‌شوم.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 241
  • بازدید کننده دیروز : 242
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 366
  • بازدید ماه : 675
  • بازدید سال : 1056
  • بازدید کلی : 55209
  • کدهای اختصاصی